بعدازظهر در حال کتاب خواندن خوابم برد. خواب دیدم که نشسته‌ایم و مثل همیشه حرف می‌زنیم. اینکه از چه چیز حرف می‌زدیم را به خاطر نمی‌آورم اما حافظه دستانم هنوز لطافت و زیبایی موهایت را به یاد می‌آورد؛ دراز کشیدی کنارم و من انگشتانم را لابه‌لای موهای سیاهت تاب می‌دادم. غیرمنطقی است اما کاش هیچ‌وقت از خوابم بیدار نمی‌شدم. کاش میشد در یکی از همین خواب‌ها جا می‌ماندم. 

این صبر که من می‌کنم افشردن جان است

آه ای یقین گمشده بازت نمی‌نهم

همه نعمت فردوس شما را

حرف ,کاش ,خوابم ,هیچ‌وقت ,نمی‌شدم ,بیدار ,را به ,غیرمنطقی است ,می‌دادم غیرمنطقی ,تاب می‌دادم ,است اما

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود ویدئو فوتیج های کاربردی ,پروژه های آماده میکس و مونتاژ دبیرستان شاهد ولایت وبلاگی در باره همه چیز سرویس خواب دانلود آهنگ جدید koodakeno سوالات هنر در خانه 2 رشته مدیریت خانواده دانلود پروژه مهر وبلاگ بچه های تهران